اولین رستوران های شیراز چلو کبابی سلطانی و چلوکبابی پارس توی خیابان داریوش بود. چلوکبابی سلطانی یک حیاط کوچک هم داشت با چند تا میز و صندلی ارج و یک حوضچه و یک فواره ای که همیشه شیرش گرفته بود و آبش نصفه و کج و کوله بالا میزد. آشپزش هم کل جلیل بود که عصرها وقتی سرش خلوت میشد، همانجا لب حوضچه مینشست و قلیون میکشید. سفارش شام عروسی و عزا و آش و کتلت سر سفره حضرت عباس هم قبول میکرد.
اولین رستوران های شیراز چلو کبابی سلطانی و چلوکبابی پارس توی خیابان داریوش بود. چلوکبابی سلطانی یک حیاط کوچک هم داشت با چند تا میز و صندلی ارج و یک حوضچه و یک فواره ای که همیشه شیرش گرفته بود و آبش نصفه و کج و کوله بالا میزد. آشپزش هم کل جلیل بود که عصرها وقتی سرش خلوت میشد، همانجا لب حوضچه مینشست و قلیون میکشید. سفارش شام عروسی و عزا و آش و کتلت سر سفره حضرت عباس هم قبول میکرد.
بعد از یکی دو سال چلوکبابی گلستان توی خیابان زند باز شد که سالن خانوادگی هم داشت و چون نزدیک سینما ایران و سینما مترو و سینما پارس و پاسارگاد بود، مشتری های چلوکبابی سلطانی و پارس را هم قاپ زد. بعد از مدتی چلو کبابی سلطانی اعتبار خود را از دست داد و پاتوق عمله ها و کارگرها شد و شبهای جمعه محل جمع و تفریح سربازهای علاف و گشنه ای که از آش پادگان و دوپیازه آلوی سر پاساژ استاندارد خسته شده بودند.
چلوکبابی گلستان تابستان ها ظهرهای جمعه دلیوری هم قبول میکرد. عقب تاکسی بار. توی سینی روی بشقاب های چلوکباب یک سر فلزی که عین کلاهخود سربازی بود میگذاشت که مثلا برنج و کبابش در مدت دلیوری گرم بماند. پدر ما هم گاهی ظهرهای جمعه برای ما چلوکباب سفارش میداد. خانه ما از خیابان زند دور بود. یادم هست تا وقتی که تاکسی بار به در حیاط ما میرسید و سینی غذا را سر سفره میبردیم، وقتی سر بشقاب ها را برمیداشتیم تنها چیزی که دیده نمیشد چلوکباب بود. دوری راه و هوای داغ ظهر تابستان شیراز و برنج و کباب و روغن زیر کلاهخود آهنی، چلو کباب سلطانی با گوجه اضافی ما را عین دمپخت کرده بود.
در ابتدای سالهای ۱۳۵۰ رستوران های متفاوتی در گوشه و کنار شهر شیراز باز شدند. لافامی، رستوران ماکسیم، رستوران حاجی بابا، گل سرخ، سلف سرویس داریوش، رستوران شهر و روستا، رستوران سینما پرسیا و پیتزا شاپ و رستوران 7، ... و مردم شیراز هم یواش یواش چلوکبابی سلطانی و پارس و گلستان را به خاطره ها سپردند.